۱۳۹۱ آبان ۶, شنبه

روباه



کلب حسن بعد از شنیدن تصویب  قانون ازدواج با فرزند خوانده ها در حالی که اشک شوق از چشمهای درشتش به لب و لوچه هایش سرازیر میشد نماز شکری بجا آورد و پس از آن عصای نقره ایش را از کنار در بر داشت و پرده های گلدار  اتاق خوابش را کنار کشید و در حالی که از درد کمر آه و ناله سر میداد خم شد و از زیر تختخواب صندوقچه ای آهنین را بیرون کشید و بعد از خواندن چند دعای عجیب و غریب و پف کردن به چپ و راستش دسته کلید را در قفل انداخت و چند بار چرخاند و بازش کرد  . آنگاه در همانحال که با چشمهای کنجکاوش اطراف اتاق را می پایید دست برد و یک گردنبند طلا و چند بسته اسکناس درشت بر داشت و در جیبهای گشادش در زیر عبای قهوه ای رنگش پنهان کرد و در صندوق را دوباره خوب مهر و موم کرد و در زیر تختخواب  گذاشت . سپس رفت به طرف تاقچه اش و از داخل جانمازش قرآن را بر داشت و چشمهایش را بست و استخاره ای کرد .



۱۳۹۱ مهر ۱۷, دوشنبه

پشت میله ها




از روزی که لیلا را هنگام ملاقات در پشت میله های زندان با آن شکم برآمده دیدم ، زمین و زمان در دور سرم  شروع به چرخیدن کرد . دستهایم بی آنکه خودم بخواهم ناخودآگاه میلرزیدند و تب و لرز میکردم . شبها خواب به چشمانم نمی آمد و یا اگر می خوابیدم  کابوسهای وحشتناک میدیدم و سر تا پایم پر از عرق میشد . هنوز چند ماهی نشده بود که به اتهام بدحجابی دستگیرش کردند و به مادرم که سالهاست مریض در خانه افتاده است گفته بودند که فقط چند سئوال ازش میکنیم و برش میگردانیم  . لیلا را به جرم اینکه  هنگام دستگیری به سران نظام فحش داده است به زندان اوین بردند . یک ماهی  توی سلول انفرادی اش گذاشتند و بعد از آن با سر و صورت زخمی بی آنکه کسی خبردار شود به زندانی مخوف تر انتقالش دادند  . 
 

۱۳۹۱ مهر ۱۵, شنبه

این ضعیفه ها - مهدی یعقوبی (هیچ)



حسن تیپ بسیجی معروف و بزن بهادر، دمق و عصبانی دمرو روی تخت دراز کشیده بود و تا دمدمای صبح خواب به چشمهایش نمی آمد. بیصبرانه منتظر بود که رفیق جون جونی اش از راه برسد و با موتور بسوی مرکز بسیج مالک اشتر بیفتند به راه.
از آخرین باری که سکس داشت مدتهای مدیدی گذشته بود. آنهم چه سکسی با الاغ طویله همسایه اش. از جلق زدن خسته شده بود و بی رمق. شهوت چشمانش را کور کرده بود و مرغ و خروس و گاو و گوسفند به چشمانش زیبا می آمدند. حسرت عراقی هایی را میخورد که از برکت نظام مقدس اسلامی دسته دسته می آمدند برای زیارت به مشهد و قبل از اینکه پایشان را به حرم بگذارند دنبال صیغه های باکره میرفتند.